اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پیران

نویسه گردانی: PYRʼN
پیران . (ص ، اِ) ج ِ پیر. شیب . شیوخ . وجول . (منتهی الارب ): پیران جهاندیده و گرم و سرد روزگار چشیده از سر شفقت و سوز گویند. (تاریخ بیهقی ص 386). پیران پیرایه ٔ ملکند. (تاریخ بیهقی ).
با چنین پیران لابل که جوانان چنین ...

ابوحنیفه ٔ اسکافی .


ملک کیخسرو روزست خراسان ، نه عجب
که شبیخون گه پیران بخراسان یابم ؟

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
پیران کهنه . [ ک ُ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ویسه ٔ بخش مریوان شهرستان سنندج واقع در 20 هزارگزی جنوب باختری دژ شاهپور و یک هزارگزی پی...
پیران گشنسپ . [ گ ُ ن َ ] (اِخ ) نام مردی از مردم ری . از اعضاء خانواه ٔ معروف مهران بعهد ساسانیان . وی مرزبان گرزان واران و فرمانده چندین هز...
پیران ویسه . [ ن ِ س َ ] (اِخ ) پیران . سردار افراسیاب تورانی . رجوع به پیران شود.
چشمه پیران . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه که فعلاً مخروبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.