پیران
نویسه گردانی:
PYRʼN
پیران . (اِخ ) دهی از دهستان جانکی بخش لردگان شهرستان شهرکرد واقع در6 هزارگزی باختر لردگان و یک هزارگزی کنار راه عمومی لردگان بپل کره . کوهستانی ، معتدل . دارای 183 تن سکنه . آب آن از چشمه و دریاچه ٔ لردگان . محصول آنجا غلات و ارزن و تنباکو و بادام و برنج . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی زنان جاجیم و قالی بافی وراه آن مالرو است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
پیران . (ص ، اِ) ج ِ پیر. شیب . شیوخ . وجول . (منتهی الارب ): پیران جهاندیده و گرم و سرد روزگار چشیده از سر شفقت و سوز گویند. (تاریخ بیهقی ص 3...
پیران . (اِخ ) دهی از بخش پشت آب شهرستان زابل واقع در 10 هزارگزی باختر بنجار و 3 هزارگزی راه فرعی ادیمی به زابل . جلگه ، گرم ، معتدل . دارا...
پیران . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پاریز. بخش مرکزی شهرستان سیرجان واقع در 105 هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد. سر راه مالرو گوداحمر به خا...
پیران . (اِخ ) دهی از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصر شیرین . واقع در ده هزارگزی شمال خاوری سرپل ذهاب . کنار راه عمومی ریژاب و کوه...
پیران .(اِخ ) نام یکی از دهستانهای ششگانه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. این دهستان در قسمت جنوب باختری بخش واقع و از شمال بدهستان لاهیجان ...
پیران . (اِخ ) از ایلات اطراف ساوجبلاغ مکری آذربایجان و مرکب از سیصد خانوار، زبان آنان کردی و شغلشان زراعت است . ایل پیران در لاهیجان که...
پیران . (اِخ ) پهلوانی مشهور از توران و سرلشکر افراسیاب فرزند ویسه . (برهان ) (جهانگیری ). نام سپه سالار افراسیاب . صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد:...
پیران سر. [ س َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) پیرانه سر. ایام پیری . سر پیری . بروزگار کهنسالی : بار خدا بعبدلی را چه بودکزپس پیران سر دیوانه شد. معروف...
پیران شاه . (اِخ ) دهی از دهستان سوسن بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز. واقع در 42 هزارگزی شمال خاوری ایزه . کوهستانی ، گرمسیر. دارای 165 تن سکنه .آ...
پیران سال . (اِ مرکب ، ق مرکب ) ایام پیری . روزگار پیری . گاه پیری : گفت کاندیشه نیستت ز وبال که نهی تهمتم به پیران سال . ناصرخسرو.دوستان ...