اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پیرهن دریدن

نویسه گردانی: PYRHN DRYDN
پیرهن دریدن . [ رَ / پیرْ هََ دَ دَ ] (مص مرکب ) پیرهن قبا کردن . پاره کردن جامه . چاک کردن قمیص :
پیرهنی گر بدرد زاشتیاق
دامن عفوش بگنه برمپوش .

سعدی .


چکنم دست ندارم بگریبان اجل
تا بتن در ز غمت پیرهن جان بدرم .

سعدی .


پیرهن می بدرم دمبدم از غایت شوق
که وجودم همه او گشت و من این پیرهنم .

سعدی .


دست بیچاره چون بجان نرسد
چاره جز پیرهن دریدن نیست .

سعدی .


- پیرهن به نیکی دریدن ؛ چندگاهی چون نیکان زیستن . یک چندگاهی نیکوئی ورزیدن :
چو خواهی صد قبا در شادکامی
بدر یک پیرهن در نیکنامی .

نظامی .


چون به نیکی درید پیرهنی
شد مسخر چو مصرش انجمنی .

اوحدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.