اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پیزری

نویسه گردانی: PYZRY
پیزری . [ زُ ] (ص نسبی ) منسوب به پیزر. || پیزرفروش . (فرهنگ نظام ). || شیشه ٔ به پیزرگرفته . شیشه های بزرگ از قبیل قرابه و برنی و غیره که آنرا بپوشش از حصیر پیزر پوشیده اند تا از شکستن مصون ماند. غلاف که شیشه را کنند از گیاه پیزر. || (اِ) سبد بافته از جگن . سبد مدور دیواره داری چون تغار، بافته از گیاه بردی و پیزر و آن حمل نان لواش را بکارست . || رستنی بسیار باریک که از آن بادزن سازند. پیزر. (آنندراج ) :
آنقدر باد بروتی که بسر داشت رقیب
بادزن وار همه پیزری آمد بیرون .

(؟).


|| هیچکاره . سست . زبون . ضعیف . سخت . ناتوان و ازکارافتاده . سخت پفیوز. مردی سخت سست و ابله و بیکاره و ناتوان در کارها. مردی ناچیز و بی ارز. سخت ناچیز.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.