اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پیش پا

نویسه گردانی: PYŠ PA
پیش پا. [ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جلوی پا. برابر پا. پیش پای :
گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
پیش پائی بچراغ تو ببینم چه شود.

حافظ.


|| قسمت مقدم پا. قسمت قدامی پا. روی پا :
از سیاهی دل به تقصیرات خود بینا نشد
مستی طاوس کم از عیب پیش پا نشد.

صائب (از آنندراج ).


|| در تداول عوام ، پیش پای کسی ، لحظه ٔ قبل از آمدن او: پیش پای شما رفت ، اندک زمانی قبل از آمدن شما رفت .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
پیش پا. (نف مرکب ) که ازقبل پاید و پاس دارد. که از پیش پاید. پیش پاینده .
پیش پا. (اِ مرکب ) فرش و گلیمی که در دهلیز و یا برابر در اطاق گسترانند.
پیش پا خوردن . [ ش ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) شکوخیدن . پای لغز خوردن . لغزیدن . پیش پاخوردن اسب ؛ سکندری خوردن . بسر درآمدن . سرسم رفتن .
پیش پا نشستن . [ ش ِ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) مطلع شدن . دست از کار سابق برداشتن . (نظام ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.