اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پیش پای

نویسه گردانی: PYŠ PAY
پیش پای . [ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیش پا. اَمام . رجوع به پیش پا شود. || قدم : اجرذ؛ آنکه در رفتار پیش پایها نزدیک گذارد و پاشنه ها دور. قعثلة؛ پیش پای نزدیک گذاشتن و پاشنه ها دور در رفتار. (منتهی الارب ).
- پیش پای خود نشاندن ؛ بلافاصله فروتر از خود قرار دادن کسی را. از خود پائین تر جای دادن کسی را.
- پیش پای خود نشستن ؛ تجاوز نکردن .
- پیش پای کسی برخاستن ؛ بقصدتعظیم وی بر پا ایستادن :
سپیده دم مه من چون ز خواب برخیزد
به پیش پای رخش آفتاب برخیزد.

تأثیر (از آنندراج ).


- پیش پای کسی گذاشتن راهی را ؛ هدایت کردن وی را بدان طریق . بدان طریق وی را رهنمائی کردن . متوجه ساختن وی را.
|| (اِخ ) نام ستاره ای که بر پای مقدم دوپیکر است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
پای پیش نهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) (... ازکسی ) بر او مقدّم شدن . از وی برتر شدن : بسال است کهتر فزونیش بیش از آن مهتران او نهد پای...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.