اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پی کوب

نویسه گردانی: PY KWB
پی کوب . [ پ َ / پ ِ ] (ن مف مرکب ) لگدمال . لگدکوب . پای خست . پی خست : از بس که همه روز کاروان سودای فاسد بر من گذرد از سینه ٔ تو جمله ٔ نیات خیر و اوصاف پسندیده ٔ ترا پی کوب کردند. (کتاب المعارف ) و زمین پی کوب دل ما را مزین بخضر طاعت گردان . (کتاب المعارف ).آخر بنگر که خاک تیره ٔ پی کوب کرده را بشکافتیم و سبزه ٔ جانفزا رویاندیم . (کتاب المعارف ). زنهار تا بوستان نفس را نیک نگاهداری ، اگر هر کس در آید و همچون زمستان پی کوب کند ترا چه حاصل آید. (کتاب المعارف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.