اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پیموده

نویسه گردانی: PYMWDH
پیموده . [ پ َ / پ ِ دَ / دِ ] (ن مف ) با پیمانه سنجیده . مکیّل . (منتهی الارب ). مکیول . (منتهی الارب ): اکتیال ؛ پیموده فاستدن . (تاج المصادر بیهقی ). || طی کرده . سپرده :
ز خاور همی آمد این ، آن ز روم
بسی یافته رنج و پیموده بوم .

اسدی .


- پیموده شدن ؛ گذشتن . سپری شدن :
پیموده شد از گنبد بر من چهل و دو
جویای خرد گشت مرا نفس سخنور.

ناصرخسرو.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
سال پیموده . [ پ َ / پ ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) سالخورده . کلانسال . معمر : خود ندیدند بر سر گاهی سال پیمودگان چنو شاهی .سنایی .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.