تآیی
نویسه گردانی:
TʼAYY
تآیی . [ ت َ ] (ع مص ) مصدر باب تفاعل از «ای ی » توقف کردن . درنگ کردن . (از منتهی الارب ) .
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
حاتم طایی (به عربی: حَاتم الّطائی) فرزند عبدالله (? - ۴۶ ق. هـ / ? - ۶۰۵ م). از بزرگان عرب، مردی سخیّ و بلندنظر در دورهٔ پیش از اسلام، جوانمرد و بخشند...
علی طائی .[ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن احمد طائی سموقی . مکنی به ابوالحسن و ملقب به بهاءالدین . رجوع به علی سموقی شود.
علی طائی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن حرب بن محمدبن علی طائی موصلی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی موصلی شود.
علی طائی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن حسن بن محمد طائی جرمی کوفی . مشهور به طاطری و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی طاطری شود.
علی طائی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن سعدبن محمدبن علی بن عثمان بن اسماعیل بن ابراهیم جبرینی حلبی طائی شافعی . مشهور به ابن خطیب الن...
سعید طائی . [ س َ ] (اِخ ) حکیم ... جامع کمالات و صاحب احوالات پسندیده بود. در سخنگویی پایه ٔ عالی داشته . محمد عوفی او را توصیف کرده و اشعار...
طاهر طائی .[ هَِ رِ ] (اِخ ) (امیر) ابوالعباس طاهر ۞ . رجوع به تاریخ سیستان ص 360 شود.
تائی پینگس . (اِخ ) ۞ نام یکدسته ٔمذهبی در چین که در حدود سال 1850 م . ضد دولت وقت انقلاب کردند و بر اثر آن میلیونها افراد کشته شدند.
تائی هوکو. [ هَُ ] (اِخ ) ۞ نام یکی از شهرهای مجمع الجزایر فُرمُز.
جبار طائی . [ ج َب ْ با رِ ] (اِخ ) محدث است . (منتهی الارب ).