اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تاب گرفتن

نویسه گردانی: TAB GRFTN
تاب گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) راه خلاف رفتن . اعراض کردن . منحرف شدن . رجوع به تاب و تاب داشتن شود :
اگر تاب گیرد دل من ز داد
ازین پس مرا تخت شاهی مباد.

فردوسی .


که هر کس که آرد بدین دین شکست
دلش تاب گیرد شود بت پرست .

فردوسی .


وگرتاب گیرد سوی مادرش
ز گفت بد آگنده گردد سرش .

فردوسی .


مکن کامشب ز برفم تاب گیرد
بدا روزا که این برف آب گیرد.

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.