اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تاج

نویسه گردانی: TAJ
تاج . (اِخ ) تاجو ۞ نام بزرگترین رود شبه جزیره ٔ ایبریا یعنی دوکشور اسپانیول و پرتقال است ، از کوه سیرافلیپوی واقع درطرف شمال شرقی اسپانیا سرچشمه گرفته ، اول بشمال غربی و بعد بجنوب غربی و بالاخره بسمت مغرب روان شود و آنگاه از طرف سفلی لیسبون وارد اقیانوس اطلس میگردد، و طول مجرایش به 760 هزار گز میرسد و 560 گز آن در خاک اسپانیا واقع است و شعبی دارد، از طرف راست انهار: گالو، تایونه ، چارانه ، وادی الرمل ، البرکه ،تیتار، و آلاکون از طرف چپ : وادی ایله آلگودور، و سالون ، در خاک پرتقال از راست : پونسول اوقره زه ، وزرزه و ازطرف چپ دو نهر «زاتارس » و «کالکه » نزدیک بمصبی ، برود تاج وارد گردد، شعرای اسپانیول وادی تاج را با اشعار دلاویز خود بسیار ستوده اند ولی با این وصف اکثر نقاط آن سنگلاخ و بیابان است ، در سواحل این رود بلادو قصبات بسیار واقع است که عمده ٔ آنها از این قرار است : آرانیوئز تالاویره ، دلارینه ، بوئنته ، دل آرزو، بیسپو، القنطره و در پرتقال بلاد و قصبات : ویلاولها آبرانتس ، شنتریم و لیسبون . در میاه این رود مقداری ریزه ٔ زریافت شود، و مصبش وسیع و دلکش و باندازه ٔ خلیجی پهناورو شبیه به بغاز استانبول میباشد و تاقصبه ٔ آبرانتس برای سیرسفائن صلاحیت دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
منار تاج (انگلیسی: Crown steeple یا انگلیسی: crown spire) گونه‌ای سنتی از منار کلیسا است که در آن پشت‌بندهای معلق سنگی به شکل یک تاج گرد آرایش گرفته‌ا...
تاج تاش . (اِ مرکب ) خداوند تاج . (آنندراج ). || خداوند و خواجه . (آنندراج ).
تاج پرست . [ پ َ رَ ] (نف مرکب ) پادشاه دوستدار تاج . خواهنده ٔ تاج . تاج خواه . رجوع بهمین کلمه شود : پیر تخت آزمای تاج پرست تاج بنهاد وزیر تخ...
تاج شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) افسر شدن . همچون تاج بر سر قرار گرفتن . مجازاً موجب زیب و زینت شدن . موجب مباهات و افتخار گردیدن : کی شود ع...
تاج شمع. [ ج ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شعله ٔ شمع. (غیاث اللغات از مصطلحات ) (آنندراج ) : به مجلس اشک ریزان سر نهادم ز تاج شمع بالین ...
تاج طیب . [ طَی ی ِ ] (اِخ ) تیره ای از ایل طیبی از شعبه ٔ لیروای از ایلات جاکی از طوایف کوه کیلویه ٔ فارس . رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان...
تاج فروز. [ ف ُ ] (نف مرکب ) فروزنده ٔ تاج . شکوه دهنده ٔ خسروان . ارجمند گرداننده ٔ پادشاهی . مجازاً موجب سربلندی : خسرو صاحب القران ، تاج فروز خس...
تاج فلک . [ ج ِف َ ل َ ] (اِخ ) کنایه از خورشید است . (انجمن آرا).
تاج کوه . (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند، 60 هزارگزی شمال باختری خوسف 30 هزارگزی شمال خاوری خور. جلگه ، گرم سیر با ...
تاج کوه . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زیر کوه بخش قاین شهرستان بیرجند 118 هزارگزی جنوب خاوری قاین ، کوهستانی سردسیر با 16 تن سکنه . (ف...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۳۹ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.