تال
نویسه گردانی:
TAL
تال . (هندی ، اِ) بزبان هنود فاصله ٔ میان سر انگشت میانه ٔ دست تا سر انگشت شصت . رجوع به تحقیق ماللهند بیرونی چ لایپزیک ص 79 شود. || هندوان قسمت زیرین خط افق رانامند. در مقابل «اپر» که قسمت برین آن است . رجوع به تحقیق ماللهند بیرونی ایضاً ص 145 شود. || به هندی نام طبقه ٔ نخستین از هفت طبقه ٔ زیر زمین است . رجوع به تحقیق ماللهند بیرونی ایضاً ص 113 شود.
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
دشت طال . [ دَ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای هفتگانه ٔ بخش بانه ٔ شهرستان سقز، و محدود است از شمال به دهستان نمشیر، از جنوب به دهستان های ...
طال بقا. [ ل َ ب َ ] (از ع ، جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ، اِ مرکب ) جمله ٔ دعائی مأخوذ از جمله ٔ عربی «طال بقائه ». یعنی زندگانی او دراز باد یا جاودا...
طال بقا زدن . [ ل َ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) آفرین و درود گفتن . ثنا خواندن : چون عشق را مرحبا زدی حوادث را طال بقا باید زد. (سند بادنامه ص 1...