اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تأخیر

نویسه گردانی: TAḴYR
تأخیر. [ ت َءْ ] (ع مص ) واپس افکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (از دهار). سپس گذاشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). واپس گذاشتن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). واپس بردن . (آنندراج ). تعقیب و تعویق . (فرهنگ نظام ). با لفظ کردن و آوردن مستعمل است . (آنندراج ). با لفظ انداختن و کردن و شدن مصدر مرکب آید، این لفظ در عربی مصدر است اما در فارسی هم مصدر استعمال شود و هم اسم جامد. (از فرهنگ نظام ) : و در آن تقدیم و تأخیر صورت نبندد. (کلیله و دمنه ).
وعده ٔ تأخیر به سرنامده
لعبتی از پرده به درنامده .

نظامی .


گر جان طلبد حبیب عشاق
نه صبر روا بود نه تأخیر.

سعدی .


- امثال :
در تأخیر آفتها است ؛ فی التأخیر آفات :
روزبازار جوانی چند روزی بیش نیست
نقد را باش ای پسر کآفت بود تأخیر را.

سعدی .


بفتراک ار همی بندی خدا را زود صیدم کن
که آفتهاست در تأخیر و طالب را زیان دارد.

حافظ (ازامثال و حکم ).


|| دفعالوقت . || ممانعت . (ناظم الاطباء). || سپس ماندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || درنگی و دیری . توقف . عقب انداختگی ودیرکردگی و عقب ماندگی . (ناظم الاطباء).
- بلاتأخیر ؛ بدون درنگ و بسرعت . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
تأخیر کردن . [ ت َءْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درنگ کردن . (ناظم الاطباء). دیر کردن . تأمل کردن : خیر زاد تو است در طلبش خیره خیره چرا کنی تأخیر....
تأخیر افتادن . [ ت َءْ اُ دَ ] (مص مرکب ) پس ماندن . عقب افتادن . رجوع به تأخیر شود.
تأخیر فرمودن . [ ت َءْ ف َ دَ ] (مص مرکب ) واپس افکندن . مؤخر داشتن : از حقوق رعیت بر پادشاه آن است که ... بهوی در مراتب تقدیم و تأخیر ...
تأخیر انداختن . [ ت َءْ اَ ت َ ] (مص مرکب ) عقب انداختن . درنگی و دفعالوقت . (ناظم الاطباء). رجوع به تأخیر شود.
تأخیر برداشتن . [ ت َءْ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تأخیر پذیرفتن . قابل پس افکندن بودن : و بر ایشان جاسوسان ومشرفان داری که این از آن مهمات ...
این واژه عربی است و پارسی آن این است: تانْشین (اوستایی: تانشیَنگْه)
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.