تا
نویسه گردانی:
TA
تا. [ تَل ْ لا هَِ ] (ع سوگند) (از: ت + اﷲ) ت ، حرف قسم عربی است که در اول اﷲ درآید و آنرا جر دهد و در فارسی مرادف باﷲ، واﷲ، قسم بخدا، بخدا قسم ، سوگندی با خدای است ، و در تازی نیز معادل ایم اﷲ و هیم اﷲ است .
واژه های همانند
۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
تا ببینم. عبارتی است تردید گونه که در پاسخ به درخواستی بکار می رود. در واقع فرصت خواستن برای فکر کردن به موضوع پیشنهادی و بررسی جوانب کار است. تا ببین...
پل بت تا. [ پ ُ ب ِ ] (اِخ ) معاون قونسول فرانسه در موصل بسال 1842م . او بتصور اینکه نینوای قدیم در این محل است در تپه «کویونچیک » برای ...
تنگ و تا. [ ت َ گ ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) دستگاهی از چوب که در آن جامه ها (پارچه ها) را می نهادند تا به چند تو محکم شود. (یادداشت بخط مرحوم ...
جفت و تا. [ ج ُ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نام بازیی است که کسی چند عدد از چیزی را در مشت بسته میگیرد و از حریف می پرسد جفت یا تا؟ اگر ...
الف با تا. [ اَ ل ِ ] (اِ مرکب )الف بی تی . سه حرف اول الفبا ۞ . || تخته ٔ اول . (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء) (فرهنگ شعوری ). مراد لوح...
لام تا کام. ||ام تا کام نگفتن . [ ن َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) ۞ هیچ نگفتن . دم نزدن . ما احار جواباً. ما رد علی سوداء و لا بیضاء.
دور تا دور. [ دَ / دُو دَ / دُو ] (ق مرکب ) گرد برگرد. پیرامون . گرداگرد. اطراف . حوالی . همه ٔ اطراف و جوانب آن : دور تا دور آن باغ را دیوار کشی...
روز تا روز.(ق مرکب ) روزهای پیاپی . روزهای متوالی : روز تا روز از این قرار نگشت کارگر بود چون ز کار نگشت .نظامی .
کوه تا کوه . (ق مرکب ) ازسر تا پا و سراسر و تماماً و همگی و کاملاً. (ناظم الاطباء). کوه کوه . (از فرهنگ فارسی معین ) : زمین کوه تاکوه جوشن وران ...
با و تا شکن . [ وَ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) از: باء و تاء کلمه ٔ «بت » مراد است . و با و تا شکن ، یعنی بت شکن . (از آنندراج ). || کنایه از حضرت ابرا...