تأمیر
نویسه گردانی:
TAMYR
تأمیر. [ ت َءْ ] (ع مص ) به امارت گماردن . (از تاج العروس ج 3 ص 21). امیر کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). فرمانده کردن . (دهار). امارت دادن کسی را بر قوم . (آنندراج ) (منتهی الارب ). امارت دادن .(از اقرب الموارد). || تیز کردن . || داغ و نشان نمودن . || مسلط ساختن کسی را. || سنان کردن در نیزه . || بسیار کردن خدای قوم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
تآمیر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تأمور. (اقرب الموارد). رجوع به تامور و تأمور شود. || ج ِ تؤمور.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تؤمور شو...
تعمیر. [ ت َ ] (ع مص ) زندگانی دادن . (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ). زندگانی دراز دادن . (منتهی الارب ) (ناظم ...
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ویزر vizer (سغدی ویذر: viżer) بازسازی، بهسازی، نوسازی (دری)***فانکو آدینات 09163657861
تعمیر کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بنای شکسته یا جز آن را مرمت کردن : ویرانه را چه فرش به ازنور آفتاب تعمیر دل بساغر چون آفتاب کن . ص...