اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تپانچه زدن

نویسه گردانی: TPANCH ZDN
تپانچه زدن . [ ت َ چ َ / چ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) سیلی زدن . چک زدن . کشیده زدن . طپانچه زدن :
وز تپانچه زدن این دو رخ زراندودم
آسمانگون شد و اشکم شده چون پروینا.

عروضی .


زنم چندان تپانچه بر سر و روی
که یارب یاربی خیزد ز هر سوی .

نظامی .


تپانچه زد برخ خویش زال و من حیران
بسان رستم وقتی که زخم زد به پسر.

(نقل از انجمن آرا).


- تپانچه بر چراغ زدن ؛ کنایه از خاموش کردن چراغ کسی است :
شد چشم زده بهارباغش
زد باد تپانچه بر چراغش .

نظامی .


رجوع به طپانچه زدن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
طپانچه زدن . [ طَ چ َ / چ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) سیلی زدن کسی را. چک زدن . طپنچه زدن . لطمه زدن . زخم با کف دست زدن . ضفد. خمش . طرف . ذح . س...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.