تحصن
نویسه گردانی:
TḤṢN
تحصن . [ ت َ ح َص ْ ص ُ ] (ع مص ) حصار گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). در حصن شدن . (منتهی الارب ). در حصار شدن . (غیاث اللغات ). در حصن داخل شدن . (ناظم الاطباء). حصن گرفتن مرد برای خود. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || به جایی که مورد احترام است پناه جستن ، مانند مزار ائمه یا خانه ٔ شاهی یا وزیری یا عالمی . بست نشستن . || حِصان گردیدن . (منتهی الارب ). حصان گردیدن اسب . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). شایسته و حصان یعنی فحل نجیب گردیدن اسب . (ناظم الاطباء). || عفت نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (مجمل اللغة). حَصان گردیدن زن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). پارسا گردیدن یا شوهر کردن زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
تحسن . [ ت َ ح َس ْ س ُ ] (ع مص ) نیکو شدن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). زینت دادن و آراستن و نیکو کردن . (ناظم الاطباء). زینت گرفتن : هو یتحس...