اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تخت

نویسه گردانی: TḴT
تخت . [ ت ُ ] (اِ) بمعنی ششصد درهم نیز آمده است . (شعوری ج 1ورق 303 الف ). وزنه ای معادل 600 یا 400 درم . (ناظم الاطباء). اوقیه را نیز تخت خوانند. (شعوری ایضاً).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۷ ثانیه
تخت طاوس . [ ت َ ت ِ وو ] (اِخ ) یک فرسخ و نیم پیشتر مشرقی فتح آباد است . نام محلی کنار راه آباده و شیراز میان باغ لردی و تخت جمشید در هشت...
تخت طاوس . [ ت َ ت ِ وو ] (اِخ ) تختی که نادر از سفرهند آورده و تا اوایل قاجاریه در ایران بوده است .
تخت شیرین . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چمچال در بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان است که در نوزده هزارگزی جنوب باختری صحنه و سه هزارگزی جنو...
تخت نشینی . [ ت َ ن ِ ] (حامص مرکب ) سلطنت و پادشاهی . (ناظم الاطباء).
تخت نوروز. [ ت َ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان پایین ولایت در بخش فریمان شهرستان مشهد است که در هفتادوهفت هزارگزی شمال خاوری فریمان و ...
تخت کردن .[ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هموار کردن . تسطیح . مسطح کردن . || پر کردن . لبالب کردن . کامل کردن .
تخت کاشان . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سوسن در بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز است که در سی وشش هزارگزی شمال خاوری ایزه قرار دارد. کوهستانی و گ...
تخت خسرو. [ ت َ ت ِ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) نام تخت خسرو پرویز که طاق مانند بود ومانند آسمان صور بروج و کواکب در آن نقش یافته بود... (انجمن آر...
تخت خسرو. [ ت َ ت ِ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) خرابه ای در جنگل زیارت خواسته رود، از دهات استراباد رستاق . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش ا...
تخت داود. [ ت َ ت ِ وو ] (اِخ ) نام کوهی در حوالی تفت که جایی است در یزد. (بهار عجم ) (از آنندراج ذیل تخت حیران ) : نه منظر اختران مسعودا...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۴ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.