اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تر

نویسه گردانی: TR
تر. [ ت َ ] (اِ) مرغی است کوچک و کم سکون و خوش آواز که بعربی صعوه خوانندش ، و به این معنی با زای نقطه دار هم آمده است . (برهان ). مرغی است کوچک و کم سکون که بعربی صعوه خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
خاصه تر. [ خاص ْ ص َ ت َ ] (ص تفضیلی ) مخصوص تر. خیلی خصوصی . اخص : و در شغلهای خاصه تر این پادشاه شروع کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 150).خ...
تر گشتن . [ ت َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مرطوب و نمدار شدن : سراپرده و خیمه ها گشت ترز سرما کسی را نبد پای و پر. فردوسی .چو ابر زلف تو پیرامن قمر...
تازه تر. [ زَ / زِ ت َ ] (ص تفضیلی ) خرم تر. نوتر : خیز بت رویا، تا مجلس زی سبزه بریم که جهان تازه شد و ما ز جهان تازه تریم . منوچهری (دیوان ...
تر هشتن . [ ت َ هَِ ت َ ](مص مرکب ) خشمناک شدن و قهر کردن . (ناظم الاطباء).
تر کردن . [ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خیسانیدن و سرشتن چیزی به چیزی . (آنندراج ). نم کردن و خیساندن و آب دادن . (ناظم الاطباء) : و سماق و عدس...
تر آمدن . [ ت َ م َ دَ ] (مص مرکب )خجل شدن . (آنندراج ). خجالت کشیدن ، چه در وقت انفعال عرق می آید. (آنندراج در ذیل کلمه ٔ تر) : شوخی که گشت...
تر دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) به قصیل بستن مواشی را. سبز دادن چارپا را.
پائین تر. [ ت َ ] (ص تفضیلی ) اسفل . پست تر. زیرتر. || دورتر.
تر و فرز. [ ت َ رُ ف ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ و ص مرکب ) به چابکی . به چالاکی . به تندی . بی فاصله . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
فی له تر. [ ل ِ ت ِ ] (اِخ ) فیلِتِر. شخصی است که در پرگام یکی از شهرهای آسیای صغیر دولتی تأسیس کرد و آن را از قلمرو جانشینان اسکندر جدا و...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۸ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.