 
        
            تر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        TR
    
							
    
								
        تر. [ ت َ ] (اِ) میخ . وتد. (ناظم  الاطباء).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        تر. [ ت َ ] (ص ) نقیض  خشک  باشد. (برهان ). آب رسیده . (فرهنگ  رشیدی ). ضد خشک . (انجمن  آرا). آبدار. (آنندراج ). چیزی  که  دارای  بلّت  باشد. مقابل  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تر. [ ت َ ] (اِ) مرغی  است  کوچک  و کم سکون  و خوش آواز که  بعربی  صعوه  خوانندش ، و به  این  معنی  با زای  نقطه دار هم  آمده  است . (برهان ). مرغی  ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تر. [ ت َ ] (پسوند) باید دانست  که  کلمه ٔ تر که  تفضیل  است  در فارسی  با کلمه ای  که  ملحق  او شود در صورت  ترکیب  افاده ٔ معنی  مبالغه  کند چون  به...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تر. [ ت َرر ] (ع  اِ)  ۞  ناحیه ٔ بین  قبل  و دبر: بین  التر والفر.  ۞  (دزی  ج  1 ص  142).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تر.[ ت َرر ] (ع  اِ) اسب  تاتاری  تیزرو. (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (ناظم  الاطباء).  ||  اسب  متناسب الاعضا و جفاکش . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (ناظ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تر. [ ت ُرر ] (ع  اِ) اصل . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (ناظم  الاطباء) (المنجد).  ||  رشته ٔ راز. (منتهی  الارب ) (آنندراج ). رشته ٔ راز که  گلکاران  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تر. [ ت َرر ] (ع  مص ) بریده  شدن . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (ناظم  الاطباء).  ||  بریدن  چیزی  را، لازم  است  و متعدی . (منتهی  الارب ) (آنندراج )....
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گل  تر. [ گ ُ ل ِ ت َ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) گل  تازه .  ||  کنایه  از عارض  خوبان .  ||  دست  محبوبان . (برهان ) (آنندراج ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چاه  تر. [ ت َ ] (اِخ ) از متعلقات  لارستان  است . (از مرآت  البلدان  ج  4 ص  132).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آهن  تر. [ هََ ن ِ ت َ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) آهن  جوهردار. آهن  سبز.