تر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        TR
    
							
    
								
        تر. [ ت َرر ] (ع  مص ) بریده  شدن . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (ناظم  الاطباء).  ||  بریدن  چیزی  را، لازم  است  و متعدی . (منتهی  الارب ) (آنندراج ).  ||  بیرون  افتادن  استخوان . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (ناظم  الاطباء). انقطاع  استخوان  و هر عضوی . (اقرب  الموارد).انقطاع  و ساقط شدن  استخوان . (المنجد). ساقط شدن  دست . (منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء): تر الوظیف  و ساقها؛ ای  سقط. (اقرب  الموارد).  ||  دور افتادن  از شهر خویش . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (ناظم  الاطباء) (اقرب  الموارد). تنها و دور شدن  از قوم  خویش . (المنجد). ||  بیرون  افتادن  هسته  از کوبه . (اقرب  الموارد).  ||  انداختن  شترمرغ  مافی البطن  خود را.  ||  فربه  و باگوشت  شدن  جسم  کسی . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (ناظم  الاطباء) (از اقرب  الموارد).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        تر و تازه . [ ت َ رُ زَ / زِ ] (ترکیب  عطفی ، ص  مرکب ) ضد پژمرده . شاداب . سبز و خرم . خوش  : روزگاری  چنین  تر و تازه نوبهاری  چنین  خوش  و خرم . مس...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تر و تمیز. [ ت َ رُ ت َ ] (ترکیب  عطفی ، ص  مرکب ) در تداول  عوام  پاک  و پاکیزه . (یادداشت  بخط مرحوم  دهخدا).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تر گردیدن . [ت َ گ َ دَ ] (مص  مرکب ) لطیف  و تازه  شدن  : نرم  وتر گردد و خوشخوار و گوارنده خار بی  طعم  که  در کام  حمار آید. ناصرخسرو.||  مرطوب  و ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        لؤلؤ تر. [ ل ُءْ ل ُ ءِ ت َ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) مروارید رخشان  و آبدار و مجازاً اشک  و دندان  : بشویدش  عارض  به  لؤلؤ تربپالایدش  رخ  به  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ژان  سان تر. [ ت ِ ] (اِخ )  ۞  چهارمین  پسر هانری  دوم   ۞  و اِله اونر داکیتن   ۞ . او به  استظهار فیلیپ  اگوست  پادشاه  فرانسه  درشورشی  که  بر ضد ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تر شدن  سخن . [ ت َ ش ُ دَ ن ِ س ُ خ َ ] (مص  مرکب ) رَطْب اللسان  شدن . شیرین  و شیوا شدن  سخن  : آب  شوق  از چشم  سعدی  می رود بر دست  و خطلاجرم  چو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        پوز تر کردن . [ ت َ ک َ دَ] (مص  مرکب ) دهان  تر کردن . لب  تر کردن  : ترک  این  شرب  ار بگوئی  یک  دو روزتر کنی  اندر شراب  خلد پوز.مولوی .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        لب  تر کردن . [ ل َ ت َ ک َ دَ ] (مص  مرکب ) آلودن  لب  به  آب . اندکی آب  به  دهان  گرفتن  و توسعاً آشامیدن  آب  : لب تر مکن  به  آب  که  طلق  است  د...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گلو ترکردن . [ گ ُ / گ َ ت َ ک َ دَ ] (مص  مرکب ) نوشیدنی  یا میوه ٔ تر و تازه  خوردن . و رجوع  به  گلوتر شود.