اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تراب

نویسه گردانی: TRʼB
تراب . [ ت َ ] (اِمص ، اِ) ترشح بود از آب و روغن که اندک اندک از کوزه و غیره پالایش گیرد و بترابد بیرون . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 22). ترابیدن آب بود. (حاشیه ٔ همان کتاب ). پالائیدن آب بود از جائی . (ایضاًحاشیه ٔ همان کتاب ). فروچکیدن روغن بود از ظرف چنانکه بوطاهر خسروانی گفته : از شیشه همان برون ترابد که دروست . (ایضاً حاشیه ٔ همان کتاب ). ترشح و چکیدن آب وشراب و روغن و امثال آن باشد از مشک و سبو و مانند آن . (فرهنگ جهانگیری ). ترشح و تراویدن و کم کم چکیدن آب و شراب و روغن و امثال آن باشد از کوزه و سبو و مشک و مانند آن . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). چکه ٔ آب و تراوش آن . (ناظم الاطباء). ترابیدن و تراویدن مصدر آنست . (آنندراج ). رشحه و چکه ٔ آب و شراب و روغن و مانند آن ، و ترابیدن و تراویدن مصدر آن . (فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا). رفتن روغن از آوند بپالایش . (شرفنامه ٔ منیری ). آبی یا روغنی باشد که به پالایش از کوزه یا از خم اندک اندک میچکد. (اوبهی ) :
اگر تَراب ز دست تو آیدی بزمین
بجای سبزه زبرجد برویَدی ز تُراب .

امیرمعزی .


خموش آب نگه دار همچو مَشک درست
ور از شکاف بریزی تراب ، معیوبی .

مولوی (از فرهنگ جهانگیری و رشیدی ).


|| بعضی گویند شمشیر باشد، چون گویی این شمشیر تراب است یعنی آب دارد و روشنست . (اوبهی ). || بمعنی حیله و زبان آوری هم بنظر آمده است . (برهان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
تراب . [ ت ُ ] (ع اِ) خاک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (ناظم الاطباء). بعربی خاک را گویند. (برهان ) (جهانگیر...
تراب . [ ت ِ ] (ع اِ) بن دست گوسپند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). منه حدیث علی علیه السلام : لئن ولیت بنی امیة لانفضهم ال...
تراب . [ ت ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شاه آباد (اسلام آباد غرب ) است که در دوازده هزارگزی جنوب باختری شاه آباد و یکهز...
تراب . [ ت ُ ] (اِخ ) ابن عمربن عبید کاتب مصری ، مکنی به ابوالنعمان . از ابواحمدبن الناصح روایت کند. او در ذی قعده ٔ 427 هَ . ق . بسن 85سالگی...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ده تراب . [ دِه ْ ت ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . واقع در 5هزارگزی جنوب باختری لنده مرکز دهستان...
تراب آباد. [ ت ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان انار است که در شهرستان رفسنجان و هشتادوسه هزارگزی شمال باختری رفسنجان و چهارهزارگزی شوسه ٔ رفسنجان ...
تراب القی . [ ت ُ بُل ْ ق َ ] (ع اِ مرکب ) کنگرزد است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). صمغالحرشف ۞ .
تراب الطرف . [ ت ُ بُطْ طَ رَ ] (ع اِ مرکب ) خاکی که از چهارراه برگیرند. (آنندراج ).
تراب الفار. [ ت ُ بُل ْ ] (ع اِ مرکب ) تراب الهالک . اسم سم الفار است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.