تران
نویسه گردانی:
TRʼN
تران . [ ت َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کنارک در شهرستان چاه بهار که در 72هزارگزی شمال باختری چاه بهار و هفت هزارگزی شمال راه مالرو چاه بهار به جاسک واقع است و 25 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
تران نن . [ تْرا / ت ِ ن َن ْ ] (اِخ ) ۞ ولایتی است در لائوس که 84000 تن سکنه دارد و مرکز آن گزیانگ - کوآنگ ۞ است .
زبان تران . [ زَ ت َ ] (ص مرکب ) هجوگو. فحاش . بدگو. دشنام گو. (ناظم الاطباء).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
طران . [ طِ ] (اِخ ) جایگاهی است که ذکر آن در اشعار عرب آمده است (مراصد). (معجم البلدان ).
طرآن . [ طُرْ ] (ع اِ) راه و کار منکر و بد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طرآن . [ طُرْ ] (اِخ ) کوهی است که کبوتر بسیار در آنجا باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و منظور از حمام الطرآنی ، کبوتر منسوب بدان کوه است . ابو...
طران نویان . [ ] (اِخ ) در جامعالتواریخ رشیدی چ بلوشه ص 569 آمده : و ملک تیمور بجای او دختر طران نویان پسرزاده ٔ اولاد قرنویان از چلا بربستد...
طران زلوانیا. [ طِ زِ ] (اِخ ) ۞ یکی از ایلات رومانیا است . رجوع به ترانسیلوانی شود.