گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ترت نویسه گردانی: TRT ترت . [ تْرِ / ت ِ رِ ] (اِخ ) ۞ مرکز بخشی است در شهرستان اکس ۞ واقع در ایالت بوش - دُ - رن ۞ فرانسه که 2650 تن سکنه دارد و سرزمین فلاحتی است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی ترت ترت . [ ت َ ] (ص ) پریشان ، و مرت متتابع این است ، مثل دغل مغل و قریش و دریش مترادف این است . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). پراکنده . (اوبهی... ترت ترت . [ ت ُ ] (اِ) گیاه گاوزبان است و آنرا چون دیگر سبزیهای خوردنی صحرایی در بهار، درآشها و خورشها ریزند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ترت و پرت ترت و پرت . [ ت َ ت ُ پ َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) هذیان . پرت و پلا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (ص مرکب ، از اتباع ) تار و مار. ترت و مرت .... ترت و مرت ترت و مرت . [ ت َ ت ُ م َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) تباه و تبست باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 51). این لغت از اتباع است بمعنی تاخت و تاراج... ترت و پرت شدن ترت و پرت شدن . [ ت َ ت ُ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پرت و پلا شدن . پریشان شدن . پراکنده شدن . ترت و پرت کردن ترت و پرت کردن . [ ت َ ت ُ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پراکندن . پرت و پلا کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به «ترت و پرت » و «ترت و مرت »... ترت و پرت گفتن ترت و پرت گفتن . [ ت َ ت ُ پ َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) هذیان گفتن . پرت و پلا گفتن . بیهوده گفتن در اثر بیماری یا مستی یا جنون . پراکنده گفتن .... طرط طرط. [ طَ رَ ] (ع اِمص ) گولی . بیعقلی . || سبکی موی پلک و ابرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). طرط طرط. [ طَ رِ ] (ع ص ) مرد گول . نادان . || طَرِطُالحاجبین ؛ مرد کم موی ابرو، و لا بد من ذکر الحاجبین و قد یترک قلیلاً. (منتهی الارب ) (آنندراج ... نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود