اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ترک

نویسه گردانی: TRK
ترک . [ ت َ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای سه گانه ٔ شهرستان میانه است که در شمال خاوری شهرستان مزبور قرار دارد. این بخش از شمال به شهرستان سراب و از جنوب و خاور به شهرستان خلخال و از باختر به بخش ترکمان محدود است . آب و هوای این بخش بواسطه ٔ کوهستانی بودن ، ییلاقی و سردسیر است و آب قسمتی از دهات بخش از رودخانه ٔ گرم و رود ترک وسفیدرود تأمین میشود. محصول عمده ٔ آنجا غله و حبوبات و درختان بی میوه مانند تبریزی ، چنار و قره آغاج ومختصری پنبه و بزرک است . و تمام راههای روستاهای بخش بجز ترک که مرکز بخش است و تا میانه 24 هزار گز است و راه ماشین رو دارد سایرین دارای راه مالرو است .
تقسیمات اداری بخش عبارتست از: دهستان گرم با 58 آبادی و 16480 تن سکنه . کندوان با 32 آبادی و 14191 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۲ ثانیه
تُرک‌[۲۹][۳۰][۳۱] مردمان ترک تبار یا ترک ها گروه‌های قومی اوراسیایی اند که در آسیای شمالی، مرکزی و غربی، مغولستان، سیبری جنوبی، شمال‌غربی چین و بخش‌ها...
tork (جوان، زیبا، لطیف) این واژه در پهلوی تَرُک tarok بوده که در ادبیات فارسی ترک شده و حافظ گفته: اگر آن ترک شیرازی به دست ارد دل ما را به خال هندویش...
در سنسکریت توره که turaka و به معنی از تبار آسیب رسان، از نژاد آزارگر بوده است. (فرهنگ سنسکریت انگلیسی مونیر مونیر ویلیامز چاپ 1964 صفحه 451). حافظ: ف...
پس ترک . [ پ َ ت َ رَ ] (اِ مصغر، ص ، ق مرکب ) بُعیدَ هذا.اندکی متأخر : و او (یعنی کوکب علوی ) مستقیم است تا آنگاه که بوقت برآمدن آفتاب آ...
ترک ا. [ ت َ رَ کُل ْ لاه ] (اِخ ) از القاب امیرخسرو دهلوی . رجوع به فهرست کتابخانه ٔ سپهسالار ج 2 ص 517 شود.
کن ترک . [ ک ُت َ رَ ] (اِ مرکب ) نوعی بیماری در کرم ابریشم که بن تن او ترکد و میرد. قسمی بیماری کرم ابریشم که شکاف و ترکی در اسفل تن وی...
کون ترک . [ ت َ رَ ] (اِ مرکب ) قسمی آفت و بیماری کرم پیله و آن شکافی است که در بن کرم پدید آید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
نیم ترک . [ ت َ ] (اِ مرکب ) کلاه خود. کلاهی آهنی که در روزهای جنگ بر سر گذارند. (از برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). || نوعی خیمه ٔ کوچک ...
نیم ترک . [ ت َرَ ] (اِ مرکب ) نیم ترنگ . آواز پست . (ناظم الاطباء).
ترک ده . [ت ُ دِ ] (اِخ ) از دیهای کجور است . رجوع به مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 109 و ترجمه ٔ وحید ص 147 شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۰ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.