ترکة
نویسه گردانی:
TRK
ترکة. [ ت َ ک َ ] (ع اِ) خود آهنین . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). خود آهنین . (از اقرب الموارد). خود آهنین که جنگجویان بر سر نهند. (از المنجد). || بیضه ٔ شترمرغ که گذاشته باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیضه ٔ شترمرغ و یا هر مرغی که جوجه از آن بیرون آمده باشد. (ناظم الاطباء). بیضه ٔ بعداز خارج شدن جوجه . (از اقرب الموارد). تریکه ؛ بیضه ٔمتروکه ٔ شترمرغ و بیضه ٔ بعد از خارج شدن جوجه (از المنجد). ج ، تَرک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || زن میانه قد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || زن بیوه ای که در خانه ٔ پدرش بماند و کسی با وی ازدواج ننماید. (از المنجد). و رجوع به تریکه شود. || و در حدیث است : جاءالخلیل الی مکة یطالع ترکته ، یعنی هاجر و اسماعیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و اگر بکسر راء روایت شود. آنرا وجهی است ، بمعنی شی ٔ متروک . (منتهی الارب ). چیزی که شخص آنرا ترک کند وباقی گذارد. (از تعریفات جرجانی ). در اصطلاح بمعنی تَرِکَة آمده و رجوع به تعریفات جرجانی و ترکه شود.
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
علی ترکه . [ ع َ ی ِ ت ُ ک ِ / ک َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمد ترکه ٔ اصفهانی ، ملقّب به صائن الدین . رجوع به صائن اصفهانی شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ترکه مرکه . [ ت َ ک َ / ک ِ م َ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) زنی لاغر و نیکو قامت . با قدی باریک و بلند.با بالایی باریک و موزون و ظریف . (ی...
ترکه ویس . [ ت َ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه شاهین است که در بخش سرپل ذهاب شهرستان قصر شیرین و 8 هزارگزی جنوب خاوری سرپل ذهاب...
افضل ترکه . [ اَ ض َ ل ِ ت ُ ک َ ] (اِخ ) خواجه ... از شعرا بود و بر اقران و امثال برتری داشت . رجوع به مجمعالخواص ص 43 و روضات الجنات و فهرست ...
ترکه بالا. [ ت َ ک ِ ] (اِخ ) ده مخروبه ای از بخش حومه ٔ شهرستان نایین است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
ترکه پائین . [ ت َ ک ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است که در بخش حومه ٔ شهرستان نائین و 30 هزارگزی جنوب نائین و 10 هزارگزی راه هاشم آباد به نائین...
تخم و ترکه . [ ت ُ م ُ ت َ رَ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول با تحقیر بمعنی اولاد و احفاد، زاد و رود آرند: از تخم و ترکه ٔ فلان ؛ از ن...
صائن الدین ترکه . [ ءِنُدْ دی ت ُ ک َ ] (اِخ ) رجوع به صائن اصفهانی شود.
صاین الدین ترکه . [ ی ِ نُدْ دی ت ُ ک َ ] (اِخ ) رجوع به صائن اصفهانی ... شود.