ت-رنی-ح . [ ت َ ] (ع  مص ) بیهوش  شدن  
 ۞  یقال  رنح  (مجهولاً) اذا غشی  علیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم  الاطباء) (از اقرب  الموارد) (از المنجد).  ||  ناو ناوان  رفتن  از سستی  استخوان . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (ناظم  الاطباء).  ||  عارض  شدن  سستی  در استخوانها و ناتوانی  در جسم  هنگام  گریختن  یا فزع  و بسا که  این  حالت  بسبب  اندوه بود. (از اقرب  الموارد) (از المنجد).  ||  سستی  و مست  کردن  شراب  و مانند آن  کسی  را. (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (ناظم  الاطباء). ناتوان  ساختن  و زایل  کردن  قوت  کسی  را. (اقرب  الموارد).  ||  مایل  ساختن  باد شاخه  را. (از اقرب  الموارد) (از المنجد).