تریک
نویسه گردانی:
TRYK
تریک . [ ت َ ] (اِخ ) پدر محسن که از محدثان است . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
تریک . [ ت َ ] (ع اِ) خوشه ٔ انگور که دانه ٔ آنرا خورده باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خوشه ٔ خرما یا خوشه ٔ...
تریک . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تریکة. رجوع به تریکة شود.
تریک . [ ت َ ] (اِخ ) مرغزاری است به یمن . (منتهی الارب ). موضعی است در پایین یمن که در آنجا رودخانه ها و آبگیرها و باغی وجود دارد. (از معجم ...
تریک . [ ت ُ رَ ] (اِ مصغر) مصغر ترک است . (سمعانی ). و رجوع به تریکی شود.
تریک . [ ت ُ رَ ] (اِخ ) طرابلسی محدث است . (منتهی الارب ). وی یکی از شیوخ ابن جمعی غسانی بود و او از طرابلس شام است . در معجم شیوخ ابوعت...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
بکار برید شاهکار، تردستی، چشم بندی، شعبده، شیرین کاری، گل کاشتن، غوغا کردن و کولاک کردن.
از دور و بر سال 1877 ترسائی، در باختر زمین انگلیسی زبان و ن...