اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تصریح

نویسه گردانی: TṢRYḤ
تصریح . [ ت َ] (ع مص ) هویدا گفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (مجمل اللغة). آشکار گفتن . (دهار). گشاده و روشن گفتن ، خلاف تعریض . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خالص و روشن گفتن . (آنندراج ) : وحسن از اینها همه ۞ گفته است ، چه بتعریض و چه بتصریح . (جهانگشای جوینی ). وقت وقت بتعریض و گه گاه بتصریح چنان فرانمودی . (جهانگشای جوینی ). || هویدا کردن . (زوزنی ). پیدا و آشکار کردن کار را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || هویدا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیدا و آشکار شدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). لازم و متعدی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ظاهر و آشکار کردن چیزی را که در دل داشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آشکار کردن حق ، لازم و متعدی است . (از اقرب الموارد). || ویژه شدن شراب پس از کف انداختن . (تاج المصادر بیهقی ). رفتن کفک شراب و روشن و پاکیزه شدن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رفتن کفک شراب . (از اقرب الموارد). || خطا کردن تیرانداز و نرسیدن تیر او به هدف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نیک سخت شدن سال قحط و صریح و خالص گردیدن در شدت و تنگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
تسریح . [ ت َ ] (ع مص ) رها کردن . (زوزنی ). طلاق دادن زن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رهانیدن زن . (آنندراج ). طلاق دادن . (از اقرب الم...
تصریة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) گوسفند را نادوشیدن تا پستان وی پرشیر شود از بهر بیع. (تاج المصادر بیهقی ). نادوشیدن گوسفند و جز آن را تا شیر جمع شود...
تسریة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) از: («س ری ») سریه برآوردن و سریه فرستادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || زدودن اندوه را از کسی . (از متن الل...
تسریه . [ ت َ ی َ ] (ع مص ) از: («س ر و») افکندن جامه را از خود. (از اقرب الموارد). از خود افکندن چیزی را. (منتهی الارب ).
تثریة. [ ت َ رِ ی َ ] (ع مص ) تر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). تر کردن خاک را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). آبزدن م...
تسرئة. [ ت َ رِ ءَ] (ع مص ) بسیار اولاد گردیدن زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد)(از المنجد). || بی...
طثریة. [ طَ ث َ ری ی َ ] (اِخ ) نام مادر یزیدبن طثریة شاعر قشیری . (منتهی الارب ). و منوچهری به سکون ثاء آورده است ضرورت را : بلبل نگوید ای...
تثریه ونت . [ ت َ رَ ی َ وَ ] (اِخ ) تثریاونت . رجوع به تثریاونت شود.
ابن طثریه . [ اِ ن ُ طَ ث َ ری ی َ ] (اِخ ) ابوالمکشوح یزیدبن سلمةبن سمرة. شاعر بزرگ و معروف . مؤلف حماسه را از او نقل بسیار است و او ظاهرا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.