اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تصویر کردن

نویسه گردانی: TṢWYR KRDN
تصویر کردن . [ ت َص ْ ک َ دَ ] (مص مرکب )صورت کشیدن و نقش کردن . (ناظم الاطباء) :
شمس در خارج اگرچه هست فرد
مثل او هم می توان تصویر کرد.

مولوی .


خیال قد تو در آبگیر دیده ٔ من
بجای هر مژه سروی همی کند تصویر.

نجیب الدین جربادقانی (از آنندراج ).


آن زمان کارزوی دیدن جانم باشد
در نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم .

حافظ.


مصوری که شبیه ترا کند تصویر
ز خامه اش سرانگشت در دهان ماند.

صائب (از آنندراج ).


|| به خیال آوردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). تصور کردن :
بجز این هرچه کیمیا گویند
آن سخن مشنو و مکن تصویر.

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 888).


گر کام دل از زمانه تصویر کنی
بیفایده خود را ز غمان سیر کنی .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.