تعس
نویسه گردانی:
TʽS
تعس . [ ت َ ] (ع مص ) بر روی درافتادن و هلاک شدن . (تاج المصادر بیهقی ). هلاک شدن و بر روی درافتادن و خوار گردیدن و الفعل من فتح و سمع یعنی اذا خاطبت قلت : «تعست » کفتح . و اذا حکیت قلت : «تعس » کسمع. و گویندتعسه اﷲ؛ یعنی هلاک گرداند او را خدا. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
گژدم طاس آبگون . [ گ َ دُ م ِ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از برج عقرب است . (آنندراج ) (انجمن آرا).
تاشْکَنْد (نامهای دیگر: تاشکنت، چاچ، چاچکند، شاش) (به ازبکی: Toshkent، سیریلیک: Ташке́нт) پایتخت و بزرگترین شهر ازبکستان، همچنین پرجمعیتترین شهر آس...