اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تعنت

نویسه گردانی: TʽNT
تعنت . [ ت َ ع َن ْ ن ُ ] (ع مص ) اذیت رسانیدن کسی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خواستن لغزش و مشقت کسی . || تعنت در سؤال ؛ پرسیدن بجهت تلبیس بر وی . (از اقرب الموارد). || عیب جویی از کسی و بدگویی . (ناظم الاطباء). عیب کسی جستن و بدگویی . (غیاث اللغات ). خطا وسهو بر کسی جستن . (آنندراج ). ذلت جستن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) : و دیگر از تعنت و متکبری خالی باشد زیرا که اصل نماز بر تواضع نهاده اند. (منتخب قابوسنامه ص 17). بقالی را درمی چند بر صوفیان گرد آمده بود در واسط، و هر روز مطالبه کردی و سخنهای باخشونت گفتی و اصحاب از تعنت او خسته خاطر همی بودند. (گلستان ). باری زبان تعنت دراز کرد و همی گفت تو آن نیستی که پدر من ترا از فرنگ بازخرید. (گلستان ).
رها نمی کند این نظم چون زره درهم
که خصم تیغتعنت برآورد ز نیام .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
تعنت زدن . [ ت َ ع َن ْ ن ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) طعنه زدن . سرزنش کردن . تعنت کردن : برو زین سپس گو سر خویش گیرتعنت مزن ، جای دیگر بمیر. (بوس...
تعنت کردن .[ ت َ ع َن ْ ن ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرزنش کردن . بدگویی کردن . ملامت کردن . عیب جویی از کسی کردن : گرفتم که خود هستی از عیب پاک...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
تانت . [ ن ِ ] (اِخ ) ۞ جزیره ای به انگلستان در انتهای شمال شرقی «کنت » ۞ . مساحت سطح آن 106 کیلومترمربع است و120000 تن سکنه دارد. سرزمی...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.