اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تعیب

نویسه گردانی: TʽYB
تعیب . [ ت َ ع َی ْ ی ُ ] (ع مص ) عیب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تعییب . (از اقرب الموارد). به عیب نسبت دادن چیزی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || باعیب قرار دادن کالا را و عیب ناک ساختن آن را. (ناظم الاطباء). باعیب قرار دادن چیزی را. (از اقرب الموارد). و رجوع به تعییب شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۱ ثانیه
تایب . [ ی ِ ] (ع ص ) بازگردنده از گناه . (فرهنگ دهار). تائب ، نعت است از توبه : گاه آن آمد که عاشق برزند لختی نفس روز آن آمد که تایب رای...
تائب . [ ءِ ] (ع ص ) نعت است از توبه بمعنی بازگشتن از گناه . (منتهی الارب ). بازگردنده از گناه . توبه کار. توبه کننده . (غیاث ). ج ، تائبین . ...
تائب . [ ءِ ] (اِخ ) لقب احمدبن یعقوب که از فحول قراء متقدمین است . (منتهی الارب ).
تائب . [ ءِ ] (اِخ ) (عثمان زاده ) یکی از ادبا و شعرای عثمانی است وی پسر یکی از اعیان آن زمان بوده و راه دانش را اختیار کرده و علوم رسمی...
تأیب . [ ت َ ءَی ْ ی ُ ] (ع مص ) بازگشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بشب آمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط ذیل اوب...
این واژه تازى (اربى) است و برابر پارسى آن چنین است: پَتِتیک Patetik (پهلوى: تائب ، توبه کننده ، توبه کار، نادم) پَتِت Patet (پهلوى: توبه) پَتِتگار Pat...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
طایب شه . [ ی ِ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرشیو بخش مرکزی شهرستان سقز، واقع در 29 هزارگزی جنوب خاوری سقز و 2 هزارگزی بهرام . کوهستانی و سرد...
تایب آباد. [ ی ِ ] (اِخ ) ۞ تایاباد. تایباد. طایباد. طیبات . تائب آباد. رجوع به تایاباد و تایباد شود.
تایب آبادی . [ ی ِ ] (ص نسبی ) منسوب به تایب آباد. رجوع به تایب آباد و ماده ٔ بعد شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.