تغ
نویسه گردانی:
TḠ
تغ. [ ت َغ غ ] (اِ) آواز خوردن تخته به تخته ای یا چیز دیگر. (یادداشت مرحوم دهخدا). || آواز ترقه یا چاشنی که کم و خفیف باشد. (یادداشت ایضاً).
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
تغ و لغ. [ ت َغ ْ غ ُ ل َ ] (ص مرکب ،از اتباع ) در تداول عامه غیرمحکم (آلتی از آلات ). (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سست و بی استحکام : بین دو ت...
طغ. [ طَغ غ ] (ع اِ) گاو نر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). طُغیا. (منتهی الارب ). به عربی اسم ثور است . (فهرست مخزن الادویه ).
طغ. [ طَ ] (اِخ ) نام یکی از قبایل قوم قبچاق بوده است . رجوع به نخبةالدهر دمشقی ص 264 شود.
طق . [طَ ] (ع اِ صوت ) حکایت آواز سنگریزه . (منتهی الارب ).آواز سنگ . (منتخب اللغات ). اسم صوت ، آواز خوردن چیزسخت بر چیز دیگر. آواز با هم زدن...
طق . [ طِ ] (ع اِ صوت ) آواز جَستن غوک در آب از کرانه ٔ نهر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). آواز وزغ که بر کنار جوی کند. (منتخب اللغات ).
طق . [ طَق ق ] (ع اِ) مرگ بسیار سخت . (دزی ج 2 ص 49).
تق تق . [ ت ِ ت ِ ] (اِصوت ) آواز نرم و پیاپی خوردن تخته به تخته یا چیز دیگر به تخته و مانند آن . آواز نرم چکش در خانه ، یا کوفتن در، با سر...
تق و لق . [ ت َق ْ ق ُ ل َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه ، کاسد. بی مشتری . بی رونق : بازاری تق و لق ؛ بازاری کاسد. دکانی تق و لق ؛ دکا...
تق قزبالا. [ ت ُ ق ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان جام در بخش تربت جام شهرستان مشهد است که 207 تن سکنه دارد و ده کوچکی بنام تق قز با 17 تن ...