تقاص
نویسه گردانی:
TQAṢ
تقاص .[ ت َ قاص ص ] (ع مص ) قصاص از یکدیگر بستدن . (زوزنی ).قصاص از یکدیگر گرفتن . یقال : تقاص القوم ، اذا قاص کل واحد منهم صاحبه فی الحساب او غیره ُ. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). || (اصطلاح فقهی ) بوسیله ای از وسائل طلب خود را از مدیون منکر وصول کردن . دائنی که مدیون وی از پرداخت دین خود امتناع میکند، حق دارد که به هر وسیله ای که در دسترس او موجود است ، طلب خویش را وصول کند. این عمل را تقاص گویند. وصول کردن دین خود از مدیون منکر به هر وسیله ای که بتواند بر مال او دست باید.
- تقاص گرفتن ؛ در تداول عامه ، انتقام گرفتن . مجازات دادن .
- امثال :
تقاص به قیامت نمی ماند ، نظیر: از مکافات عمل غافل مشو. رجوع به امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 158 و 549 شود.
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: تاوان (دری) تزیش toziŝ (مانوی: toziŝn) ***فانکو آدینات 09163657861
تقعس . [ ت َ ق َع ْ ع ُ ] (ع مص ) برجای ماندن چهارپا و از جای خود نشدن . (از اقرب الموارد).
طغاث . [ طَ ] (اِخ ) نام یکی از نیاکان سامانیان . رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 316 شود.