گفتگو درباره واژه گزارش تخلف تلاع نویسه گردانی: TLAʽ تلاع . [ ت ِ ] (ع اِ) آب راهها از بالا سوی نشیب : و لایکون التلاع فی ۞ الصحاری . || ج ِ تلعة. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به تلعة شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه واژه معنی تلاع تلاع . [ ت َل ْ لا] (ع اِ) ابری از غبار. ج ، تلالیع. (دزی ج 1 ص 151). طلاع طلاع . [ طِ ] (ع مص ) واقف گردیدن . || طالَعَ بالحال ؛ ظاهر کرد حال را. (منتهی الارب ). طلاع طلاع . [ طِ ] (ع اِ) طلاع الشی ٔ؛ پُری چیزی . ج ، طُلْع. و منه حدیث عمر (رض ): لو ان لی طلاع الارض ذهباً لافتدیت به . (منتهی الارب ). پُری چ... طلاع طلاع . [ طَل ْ لا ] (ع ص ) رجل طلاع الثنایا و الانجد؛ مرد نیک آزماینده ٔ کارها. (منتهی الارب ) : انا ابن جلا و طلاع ُالثنایامتی اضع العمامة تعرفو... طلعاء طلعاء. [ طُ ل َ ] (ع اِ) قی . (منتهی الارب ). قی که از گلو برآید. (مهذب الاسماء). نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود