تمار
نویسه گردانی:
TMAR
تمار. [ ت َم ْ ما ] (اِخ ) دهی از دهستان نهر یوسف است که در بخش مرکزی شهرستان خرمشهر واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
تمار. [ ت َ م م ] (ع ص ) خرمافروش . (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تمار. [ ت َ رر ] (ع مص ) قطع دوستی و مودت کردن . (ناظم الاطباء). دشمنی و تباغض . (اقرب الموارد).
تمار. [ ت َ رر ] (ع مص )کشتی و مصارعت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تمار. [ ت َ ] (اِخ ) شهری در کوههای طبرستان در جهت خراسان . (از معجم البلدان ). رابینو در یادداشتها و حواشی خود بر کتاب مازندران و استرآباد به...
تمار. [ ت َم ما ] (اِخ ) حسین التمار مکنی به ابوبکر فیلسوف دهری از مخالفان و معاصران محمدبن زکریای رازی (251-313 هَ . ق ) بود. رجوع به تا...
تمار. [ ت َم ْ ما ] (اِخ ) عبدالملک بن عبدالعزیز مکنی به ابونصر النسایی القشیری محدث است . وی به بغداد رفت و در سال 228 هَ . ق . درگذشت او ...
تمأر. [ ت َ ءُ ] (ع مص ) تماؤر. رجوع به تماؤر شود.
عمر تمار. [ ع ُ م َ رِ ت َم ْ ما ] (اِخ ) ابن عامر تمار. رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
علی تمار. [ ع َ ی ِ ت َم ْ ما ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن شعیب بن مثیم بن یحیی تمار اسدی کوفی بصری میثمی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی می...
قاسم تمار. [ س ِ ت َم ْ ما ] (اِخ ) یکی از پرخوران مشهور عرب است . در شرح پرخوری وی داستانها گفته اند. رجوع شود به العقد الفرید ج 3 ص 384 به ...