تمر
نویسه گردانی:
TMR
تمر. [ ت َ / ت ِ ] (ترکی ، اِ) آب مروارید را گویند و آن علتی است که بعضی از مردم را در سن چهل سالگی در چشم بهم می رسد و چشم تاریکی می کند و بینایی نقصان می پذیرد و چون سن از پنجاه تجاوز نماید، آن علت بخودی خود برطرف گردد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ). کدورت جلیدیه که آب مروارید نیز گویند. (ناظم الاطباء). بیماریی که در چشم پیدا شود. (غیاث اللغات ).
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عسل تمر. [ ع َ س َ ل ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سیلان تمر است ، یعنی دوشاب خرما. (فهرست مخزن الادویة). و رجوع به تمر شود.
طبس تمر. [ طَ ب َ س ِ ت َ ] (اِخ ) رجوع به طبس فردوس ، طبسان و المعرب ص 229 شود.
تمر بلیغ. [ ت َم ُ ب َ ] (ترکی ، اِ مرکب ) مأخوذ از ترکی ۞ بمعنی کمان آهنین . (ناظم الاطباء).
تمر بلیغ. [ ت َ م ُ ب َ ] (اِخ ) لقب سلجوق ۞ (ناظم الاطباء).
تمر هندی . [ ت َ رِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درختی است بزرگ که درهند شرقی و افریقا روید و از بر آن قرصهایی سازند که در مداوا بکار برند. ...
خان تمر. [ ] (اِخ ) نام دیگر دهستان خان تیمور است . رجوع به خان تیمور شود.
طمر. [طِ ] (ع اِ) جامه ٔ کهنه . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء). گلیم کهنه غیر صوف . (منتخب اللغات ). چادر کهنه ٔ غیر پشمین . ج ،...
طمر. [ طَ ] (ع مص ) پوشیدن در زمین . (منتهی الارب ). پوشیدن . در زیر خاک کردن . (منتخب اللغات ). پنهان کردن . (منتهی الارب ) (دهار) (تاج المصادر...
طمر. [ طَ م َ ] (ع مص ) آماسیدن دست . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ).
طمر. [ طِ م ِرر ] (ع ص ) اسب نجیب نیکورو. (منتهی الارب ). اسب جهنده بلند. (دهار). اسب خمیده ۞ . (مهذب الاسماء). اسب درچیده و گرداندام . (م...