اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تملح

نویسه گردانی: TMLḤ
تملح . [ ت َ م َل ْ ل ُ ] (ع مص ) فربه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فربه شدن شتر و عبارة الاساس : والشاة تملحت و ملحت اخذت شیئاً من الشحم . (از اقرب الموارد). اندک فربه شدن . یقال : تملحت الجزور تملحاً. (ناظم الاطباء). || توشه از نمک برداشتن یا تجارت کردن آن . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
تمله . [ ت َ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و300تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایرا...
طملة. [ طِ ل َ] (ع ص ، اِ) زنان ناتوان و سست . (منتهی الارب ). زن ضعیف . (مهذب الاسماء). ۞ || لای . || کار زشت . (منتهی الارب ).
طملة. [ طُ ل َ / طَ ل َ / طَ م َ ل َ ] (ع اِ) لای تک ِ حوض . گویند: صار الماء طملة. || آب تیره که در تک حوض مانده باشد. (منتهی الارب ). باق...
طملة. [ طُ ل َ ] (ع اِ) کار زشت و ناملایم . گویند: وقع فلان فی طملة؛ ای امر قبیح . (منتهی الارب ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.