اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تن زده

نویسه گردانی: TN ZDH
تن زده . [ ت َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) خاموش . (ناظم الاطباء). خموش . (شرفنامه ٔ منیری ). کاغه . (فرهنگ اسدی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
در من نگاه کرد، چو گفتم چه کرده ام
گفت ای ندانمت که چه گویم هزار بار
امروز روز عید و تو در شهر تن زده
فردا ترا چه گوید دستور شهریار؟

انوری .


چونکه قدرت نیست خفتند این رده
همچو هیزم پاره ها و تن زده .

مولوی .


رجوع به تن زدن شود. || محجوب . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
سازگار با اخلاق همه- خوش خلق
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.