توحش
نویسه گردانی:
TWḤŠ
توحش . [ ت َ وَح ْ ح ُ ] (ع مص ) بربریت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). وحشی شدن . (از اقرب الموارد). || ویران و بی اهل و خشک شدن خانه و جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خشک شدن زمین . (آنندراج ). ویران شدن منزل و دور شدن مردم از آنجا، یقال : مکان متوحش . (از اقرب الموارد). خالی شدن جا و ویران و بی اهل شدن . (آنندراج ). || دژم شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی )(دهار). پژمان گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).رمیده شدن . (آنندراج ). || تهی شدن شکم . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). تهی شکم گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شکم تهی کردن ، یقال : توحش یا فلان ؛ ای اخل معدتک من الطعام و الشراب لشرب الدواء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). || (اِمص ) وحشت و ترس و عدم انس . (ناظم الاطباء). و با کردن و داشتن صرف شود. رجوع به همین کلمات شود.
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
توحش کردن . [ ت َ وَح ْ ح ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترسیدن و وحشت کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
توحش داشتن . [ ت َ وَح ْ ح ُ ت َ ] (مص مرکب ) ترس و وحشت داشتن . (ناظم الاطباء). بیم داشتن . و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
توهش . [ ت َ وَهَْ هَُ ] (ع مص ) پای برهنه رفتن . || گرانبار رفتن . (از اقرب الموارد). || (اِ) سودگی و بی کفشی پای . || رفتار گرانبار. (من...