اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تودیع

نویسه گردانی: TWDYʽ
تودیع. [ ت َ ] (ع مص ) بدرود کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وداع کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
برگ تحویل می کند رمضان
بار تودیع بر دل اخوان .

سعدی .


|| دست بداشتن .(تاج المصادر بیهقی ) : و قوله تعالی : ماودَّعک ربک و ماقلی . (قرآن /3 93)؛ و قالوا ماترکک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پروردن گشن را برای گشنی . (تاج المصادر بیهقی ). ذخیره داشتن گشن را جهت گشنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سپرد کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سپردن چیزی به کسی . گذاشتن چیزی در جائی . ج ، تودیعات . (فرهنگ فارسی معین ). || رخصت کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || چیزی در جای نهادن تا تباه نشود. (تاج المصادر بیهقی ). در جامه دان نهادن جامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ودع آویختن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ودع در گردن کودک انداختن . || ودع در گردن سگ انداختن . (از اقرب الموارد). رجوع به ودع شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
به ودیعه گذاشتن
تودیع (وداع). همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آپرش ãpraŝ (سنسکریت: ãpraś) تودیع (سپردن). همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: نیسری (اوستایی)**...
تودیع کردن . [ ت َ تُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) وداع کردن . بدرود کردن یکدیگر را : ای کف و دست و ساعدو بازوهمه تودیع یکدگر بکنید. سعدی (گلستان ).رج...
همتای پارسی این واژه های عربی، این است: آپرش āpraŝ (سنسکریت: āpraś) و یکترناسین yaktarnāsin (کردی)***فانکو آدینات 09163657861
بدرود و آشنا کردن / جلسه تودیع و معارفه : جلسه ای برای عزل و نصب مدیران / قدردانی از مدیر قبلی معرفی مدیر جدید
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.