توم
نویسه گردانی:
TWM
توم . (اِ) نشای برنج در دیلمان و گیلان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به توم بیجار شود.
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
توم . (ع اِ) دانه ٔ سیمین مانند مروارید. (ناظم الاطباء). مروارید و بعضی گفته اند مهره ها که آن را از نقره سازند مانند مروارید. (آنندراج ).
توم . [ ت ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ تومة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تومة و ماده ٔ قبل شود.
توم . (اِخ ) کلمه ٔ نبطی است و معنی آن قرین است و آن نام ملکی است که به مانی نازل شد. (ابن الندیم از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تؤم . [ ت ُءْم ْ ] (ع اِ) همزاد. (از المنجد). دوقلو. (دزی ج 1 ص 139).
توم بیجار. (اِ مرکب ) قطعه ٔ کوچک که در آن برنج کارند و خزانه کنند تا سپس نشا کنند در جای دیگر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مرکب از: توم ، تخ...