تیار
نویسه گردانی:
TYAR
تیار. [ ت َی ْ یا ] (ع ص ، اِ) موج دریا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). موج آب . (مهذب الاسماء): کالبحر یقذف بالتیار تیاراً. (اقرب الموارد) : این بگفت و در کشتی آز نشست وبه دریای تیار قرین شد. (نقض الفضائح ص 174). چنگیزخان بنفس خویش بدان بلاد رسید و تیار بلا از لشکر تتاردر موج بود. (جهانگشای جوینی ). || مرد متکبر شوریده عقل لاف زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازذیل اقرب الموارد): رجل تیار؛ ای تیاه . (ناظم الاطباء). || قطع عرقاً تیاراً؛ ای سریعالجریة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جلدرفتار و جهنده و مواج . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
جعفر طیار. [ ج َ ف َ رِ طَی ْ یا ] (اِخ ) رجوع به جعفربن ابی طالب و طیار در همین لغت نامه شود.- نماز جعفر طیار . رجوع به صلاة جعفر در همین ل...
بوجعفر طیار. [ ج َف َ رِ طَی ْ یا ] (اِخ ) کنایه از مردی است که بال عاریتی از پر مرغان ساخت و بر بازو وصل نمود و بپرید. وقتی از جایی بلند، ...
جلال الدین طیار. [ ج َ لُدْ دطَی ْ یا ] (اِخ ) از زهاد و عباد مشهور است که بیشتراوقات بتلاوت قرآن اشتغال داشت . خوارق چندی بوی منسوب است . ...