 
        
            تیب 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        TYB 
    
							
    
								
        تیب . (اِخ ) طیب . رجوع  به  طیب  در همین  لغت نامه  و شدالازار چ  اقبال  ص  544 شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        طیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن  محمد رسول اﷲ (ص ). صاحب  «الاصابة» در قسم  سوم حرف  طاء آورده  که : الطیب  ولد رسول اﷲ صلی  اﷲ علیه  و آله  و سلم ... ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        طیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن  محمد الباهلی . مرزبانی  در کتاب  «الموشح » در چندین  مورد نام  وی  را برده  و از مطاوی  کتاب  مذکور چنین  استنباط میشو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        طیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) بامخرمة. رجوع  به  بامخرمه  طیب بن  عبداﷲبن  احمد شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تاج  طیب . [ طَی  ی ِ ] (اِخ ) تیره ای  از ایل  طیبی  از شعبه ٔ لیروای  از ایلات  جاکی  از طوایف  کوه کیلویه ٔ فارس . رجوع  به  جغرافیای  سیاسی  کیهان...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        طیب سای . (نف  مرکب ، اِ مرکب ) سنگی  که  بدان  عطریات  از قبیل  مشک  و غالیه  وغیر آن  سایند: قسطناس ؛ سنگ  طیب سای . (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        طیب شاه . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) لقبش  جلال الدین  و نهمین  پادشاه  از ملوک  شبانکاره  است  که  از سال  664 تا 681 هَ . ق . در فارس  فرمانروائی  داشته  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        طیب شاه . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ملقب  به  امیر. از امرای  عصر امیر پیر حسین  چوپانی  که  با چند تن  از همراهان  دیگر وی  مانند شمس الدین  صاین  قاضی  س...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        طیب  کسب . [ ک َ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) زهد. (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        طیب  نفس . [ ب ِ ن َ ](ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح  احکام  نجوم ) آن  است  که  کوکب  در فرح  یا در شرف  خود باشد و علاوه  کوکب  نهاری  در روز تحت...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آسایش خاطر، آسودگی خیال، فکر راحت، فکر آسوده، اطمینان خاطر