اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تیخ

نویسه گردانی: TYḴ
تیخ . [ ت َ ] (ع مص ) زدن کسی را به متیخه : تاخه ُ بالمتیخه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
تیخ . (ص ) هر چیز سرتیز را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ). رجوع به تیغ شود...
طیخ . [ طَ ] (ع مص ) آلوده گردیدن بکار زشت . یقال : طاخ طیخاً. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آلوده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). آلوده شده به عیبی...
طیخ . [ خ ِ ] (ع اِ) صوت حکایت خنده . قالوا: طیخ ِطیخ ِ، مبنی بر کسر، یعنی قهقهه کردند. || (اِمص ) تکبر. بزرگ منشی . (منتهی الارب ) (آنندراج )...
طیخ . [ طَ ] (اِخ ) جائیست در پائین ذوالمروة، و ذوالمروة بین خشب و وادی القری واقع است . (از معجم البلدان ).
طیخ طیخ . [ خ ِ خ ِ ] (ع اِصوت ) صوت حکایت آواز خندنده . (منتهی الارب ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.