اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ثاقب

نویسه گردانی: ṮAQB
ثاقب . [ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ثقوب و ثقب . مضی ٔ. روشن . فروزان . || سوراخ کننده . || نافذ. || رخشان . تابان .تابنده . || افروخته . || روشن کننده . || باتلألؤ. درخشان . (غیاث ، کشف و منتخب ). || نام دردی است که صاحبش چنان پندارد که کسی در اندام او سوراخها میکند. (لطائف و کنز). || نیازک . || ستاره ٔ روشن .
- رأی ثاقب ؛ رأی نافذ. رأی حاذق : ودر معرفت کارها و شناخت مناظم آن رأی ثاقب و فکرت صایب روزی کرد. (کلیله و دمنه ). چه به زمانی اندک بسیاری از ممالک عالم به رأی ثاقب و تدبیر صایب ... (رشیدی ).
- شهاب ثاقب ؛ شعله ٔ افروخته . افروزه ٔ روشن :
زرقیب دیوسیرت بخدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی کند سها را.

حافظ.


- عقل ثاقب ؛ عقل نافذ.
- نجم ثاقب ؛ ستاره ٔ بلند و روشن از ستارگان یا اسم زحل است که کیوان باشد : کان رأی الامام القادر بالله نجماً ثاقباً (تاریخ بیهقی ص 300).
نجم ثاقب گشته حارس دیو ران
که بهل دزدی ز احمد سِر ستان .

مولوی .


|| اشتر بسیارشیر. ج ، ثواقب .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ساقب . [ ق ِ ] (ع ص ) نزدیک و دور، از اضداد است . (منتهی الارب )(شرح قاموس ). القریب و البعید، ضد. (قطر المحیط).
صاقب . [ ق ِ ] (اِخ ) کوهی است . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
ثاغب . [ غ ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ثغب . نیزه زننده . || ذبح کننده .
ساغب . [ غ ِ ] (ع ص ) گرسنه . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ) (آنندراج ). || گرسنه با تعب و مشقت . (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
ناشناس
۱۳۸۹/۰۱/۱۰ Iran
0
0

ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.