اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ثعر

نویسه گردانی: ṮʽR
ثعر. [ ث َ / ث ُ / ث َ ع َ ] (ع اِ) صمغمانندی که از بیخ درخت طلح برآید و آن زهر کشنده است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خرس سار. [ خ ِ ] (ص مرکب ) آنکه از زیادی موی بر اندام چون خرس است . || (اِ مرکب ) نام حیوانی بوده بنقل حمداﷲ مستوفی که بشکل و نطق مان...
دارة سعر. [ رَ ت ُ س َ ] (اِخ ) ابن درید میگوید دارات الحمی شامل سه دارة است : دارةالعوارم ، دارةوسط، و دارة سعر و این اخیر از آن بنی وقاص است ...
دشت سار. [ دَ ] (اِ مرکب ) سرزمینی که دشت و بیابان باشد : ور خشکی دشت سارت آید پیش از دیده ٔ خود فرستمت باران .مسعودسعد.
کاس سار. (اِخ ) ۞ ژاک . ملاح بی باک فرانسوی متولد در نانت . وی در جنگهائی که با انگلیسی ها و پرتقالیهاکرد شهرت یافت . منازعات او با کاردینال...
کتف سار. [ ک َ ت ِ ] (اِ مرکب ) ۞ کتف ساره . سر دوش . سر شانه . (فرهنگ فارسی معین ) : آورد لاَّلی به جوال و به عبایه از ساحل دریا چو حمالان ...
میش سار. (ص مرکب ) نقش و نگاری به شکل کله ٔ میش که بر تخت کنند. (ناظم الاطباء). مزین به سر گوسفند. آراسته با سر قوچ . || (اِخ ) تخت سلط...
نای سار. (اِ مرکب ) در کرمان ، کَوَل . تنبوشه های بزرگ قنات را گویند. (یادداشت مؤلف ). ناسار. رجوع به ناسار شود.
نرم سار. [ ن َ ] (ص مرکب ) از: نرم + سار (= سر، پسوند). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بردبار. حلیم . (برهان قاطع) (آنندراج ). شکیبا. (ناظم الاطب...
هفت سار. [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش صومای شهرستان ارومیه که 115تن سکنه دارد. آب آن از چشمه ٔ رودسر و محصول عمده اش غله و توتون است . ...
سایه سار , سایه (اسم) به علاوه ی سار  (پسوند یا پساوند) = جایی که سایه بسیار است, سایه دار.  سار به اسم , مثلاً چشمه , شرم , سنگ و یا صفت, مثلاً سبک ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۷ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.