اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ثمر

نویسه گردانی: ṮMR
ثمر. [ ث َ م َ ](ع اِ) آنچه بحاصل آرد نبات و شجر از خوشه و میوه ومانند آن . بر. بار. میوه . فاکهة. حاصل :
دانش ثمر درخت دین است
برشو بدرخت مصطفائی .

ناصرخسرو.


بهر خدمت هر که بر بندد کمر
از درخت معرفت یابد ثمر.

عطار.


از باغ نشاط تو بروید گل رامش
وز شاخ مراد تو برآید ثمر فتح .
|| حاصل . نتیجه . نفع. سود. فایده :
خراب کردن بتخانه خردکار نبود
بدانچه کرده بیابد ملک ثواب و ثمر.

فرخی .


و رجوع به تمتع شود.
|| کناره ٔ زبان . || گره ها و بندهای تازیانه . || اثر. || انواع مال و زر و فرزند. (از منتخب و غیاث اللغه ). ج ، ثِمار و ثَمِر. جج ، اَثمار، اَثمُر، ثُمُر. (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
صمر. [ ص ُ ] (ع اِ) لب آب جامه و خنور. (منتهی الارب ). || رجوع به صُبر شود. || سطبری خنور. ج ، اصمار. (منتهی الارب ).
درختی در جنوب ایران خصوصا در اطراف بندر لنگه وبندرحمیر .سمر(تلفظ somr) گبر
سمر شدن . [ س َ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مشهور شدن . معروف شدن . داستان گشتن : ای حسن تو سمر بجهان زود حال ماچون حال عشق وامق و عذرا سمر شو...
سمر گشتن . [ س َ م َ گ َت َ ] (مص مرکب ) افسانه شدن . مشهور شدن : مادرش گشته سمر همچو صبوره بجهان از طراز اندر تا شام و ختن تا حد چین . قریعال...
سمر آمدن . [ س َ م َ م َ دَ ] (مص مرکب ) مشهور شدن : چادر به سر آمد و فروبست سراویل بیرون شد و این قصه به نظم و سمر آمد.سوزنی .
سمر گردیدن . [ س َ م َ گ َدَ ] (مص مرکب ) افسانه شدن . مشهور شدن : چرا نامدم با تو اندر سفرکه گشتی بگردان گیتی سمر.فردوسی .بشیر اندر آغاری ای...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.