اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ثور

نویسه گردانی: ṮWR
ثور. [ ث َ ] (اِخ ) وادیی است به بلاد مزینه . || کوهی است به مدینه در شمالی احد و آن کوچک و مدور است . (منتهی الارب ). || کوهی است در مکه و آنجا غاری است مذکور در قرآن که رسول (ص ) با صدیق در آنجا نهان شد گویند آن را ثور اَطحل می گفتند و آن کوههائی است در مکه و این گفته خطاست . در حدیث است که پیغمبراز ثور تا عیر را حریم مدینه قرار داد. ابوعبیده گفته است که اهل مدینه کوهی به اسم ثور نمی شناسند بلکه اهل حدیث گویند که پیغمبر حریم مدینه را از عیر تا احد قرار داد و بعد عبارت را غیر از این تأویل کرده اند. (مراصد الاطلاع ). از آن رو آن کوه را ثور نامند که ثور ابن عبدمنات بر وی فرود آمدی . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
ثور. [ ث َ ] (ع اِ) گاو نر. بَقر. || گاو فلک . گاو گردون . یکی از صور دوازده گانه ٔ منطقةالبروج میان حمل و جوزا و آن چون نیم گاوی تخیل شد...
ثور. [ ث َ ] (ع مص ) ثوران . انگیخته شدن گرد و دود و مانند آن . انگیخته شدن خشم و فتنه . || برجستن به غضب برای زدن کسی . || برانگیخته شد...
ثور. [ ث َ ] (اِخ ) پدر بطنی است از مضر و منسوب بدان قبیله است سفیان بن سعید ثوری .
ثور. در مجمل التواریخ (ص 25) او فرزند جمشید از پریچهره دختر زابلشاه دانسته شده است ولیکن در گرشاسب نامه این نام بصورت تور آمده است .
ثور. [ ث َ ] (اِخ ) ابن ابی فاخته سعیدبن علاقه . تابعی است .
ثور. [ ث َ ] (اِخ ) ابن تلیده . صحابی است .
ثور. [ ث َ ] (اِخ ) ابن عزرة. صحابی است .
ثور. [ ث َ ] (اِخ ) ابن عُفیربن عدی . و او کندة است . ۞
ثور. [ ث َ ] (اِخ ) ابن مرتّع. اسم او عمرو است واو از ملوک معدّ ۞ و از اجداد حجر آکل المرار از ملوک کنده ۞ و نیز از اجداد اشعث ابن قیس و...
ثور. [ ث َ] (اِخ ) ابن یزید. محدث است و از ابوعمر عبداﷲ بن عامر الیحصبی روایت کند. ۞
« قبلی صفحه ۱ از ۱۰ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.